آرتینآرتین، تا این لحظه: 13 سال و 3 ماه و 3 روز سن داره

خاطرات آرتین

من آرتین در 10 بهمن در روز جشن باستانی سده بدنیا آمدم حالا ما یک خانواده سه نفری خوشبخت هستیم

روزمادر

سلام دیشب من مامانی بابایی رفتیم بیرون تا به مناسبت روز مادر یک جشن کوچلو برای  مامانی بگیریم اول رفتیم فدوشگاه حامی تا وارد قسمت لباسها شدیم من تا جشمم به شلوار لی بچگانه افتاد رفتم یکیشون برداشتم با اینکه قرار برای خرید من نبود مامانی بابایی با دیدن کار من یک شلوار و یک پیراهن خوشگل خریدن . مامانی بابایی خیلی مهربونند هیچ وقت به من  نه نمیگن بماند که خرید من ماجرا داشت من لباسها از تنم درنمی اوردم تا بابایی حسابش کن در اخر فروشنده مجبور شد اتیکت لباسها با زحمت در بیاره . بعد از خرید رفتیم رستوران شام خوردیم موقع برگشت من خوابم برد. مامانی عکس لباس گرفت گفت اینم خاطره از روز مادر93 قرار بابایی برای مامانی یک گوشی موب...
31 فروردين 1393

عیدی آرتین

من امسال هم کلی عیدی گرفتم که همشون نقدی بود مامانی قرار شد توی حساب بانکیم واریز کنه اما یک عیدی خوشگلم خاله نسرین برام خرید وقتی برای عید اومدن خونه ما وقتی برای گردش اونها بردیم بیرون وقتی توی مغازه این قوری دیدم از مامانی خواستم برای من بخره وقتی اقای فروشنده گفت واسع چی ؟گفتم می خوام چای بخورم که همه از حرف من خندشون گرفت و خاله نسرین برای عیدی من این قوری قشنگ خرید مرسی خاله جون. عیدی خاله جون(نسرین)   مامانی صبح ها توش چای دم می کنه و من مامانی با هم صبحانه می خوریم مامانی از من خواسته مواطبش باشم تا بزرگ شدم به یاد عید 93 همیشه باشم از همه بخاطر عیدیهاشون تشکر می کنم مامان بزرگ خیلی عزیزززززززززززززززززززززززززززززم ...
25 فروردين 1393

عکسهای نوروز 93

سلام تعطیلات تموم شد ما 15 فروردین به خونمون برگشتیم امسال بابایی روزهای بیشتری پیش ما بود به ما خیلی خوش گذشت ما 12 فروردین رفتیم دوباره خونه مامان بزرگ روز 13 فروردین با خانواده مامانی رفتیم بیرون از صبح تا عصری بیرون بودیم منم که عاشق سبزه چمن درخت با صدرا مهسا دایی ها کلی بازی کردیم مامانیم تا می توانست ار من عکس می گرفت.نهار جوجه کباب خوردیم عصرم کوفته های که مامان بزرگ پخته بود خوردیم دست مامان بزرگ درد نکنه خیلی خوشمزه بود آرتین و صدرا                           شب پنج شنبه  برای مامان بزرگ چشن تولد گرفتیم تا مامان جون خوشحا...
25 فروردين 1393

سالگرد ازدواج مامانی بابایی

سلام امروز 10 فروردین روزی که مامانی بابایی شش سال پیش با هم ازدواج کردن چون بابایی سرما خورده بود مامانی برامون کیک نپخت ولی قول داد بعد از تعطیلات یک کیک خوشمزه درست کنه راستی این روز به مامانی بابایی تبریک می گم ...
10 فروردين 1393

عکسهای آرتین

سلام ما ظهر جمعه رسیدیم خونمون وقرار چند روز بعد دوباره برگردیم دوم فروردین مامان بزرگ خاله نسرین ساحل اومدن خونه ما بعد با اونا رفتیم کویر میقان  موقع برگشت بابای برامون کباب گرفت اومدیم خونه ولی من تا خونه برسیم خوابم برد.فرداشم رفتیم شهر تفرش سر مزار دکتر حسابی و موزه مفاخر جاهای دیگه. ظهر دوشنبه ام برگشتیم شهر خودمون تا بقیه فامیل ببینیم برای تبریک عید کویر میقان     مزار دکتر حسابی   موزه مفاخر     ...
8 فروردين 1393

سفره هفتسین 93

سلام دیشب سال 93 هم تحویل شد من مامانی بابایی سر سفره که مامانی اماده کرده بود نشستیم برای سال جدید دعا کردیم بعد مامانی شردع کرد عکس گرفتن از من با سفره هفتسین که من حسابی مامانی اذیت کردم که مامانی نتوانست عکس خوب بگیر ما بخاطر کار بابایی نمی تواتیم جای بریم تا وقتی کهoff کار بابایی بشه بعد بریم  شهرمون و تا اخر تعطیلات بمونیم    سفره هفتسین 93 تقویم 93 با عکس آرتین جون                 آرتین خندون       ...
1 فروردين 1393

آخرین روز سا92

سلام عزیزم این اخرین پست توی سال 92 که برات می نویسم گلم دیشب چهارشنبه سوری بود من تو دوتایی رفتیم کوچه خیلی شلوغ بود کلی اتیش باری اهنگهای شاد که تو کلی شادی می کردی از دیدن اتیش بازی رنگی خیلی خوشت اومده که می خواستی دست من بگیری بری پیش کوزه ها ی اتشی .نتوانستم عکس بگیرم چون همه حواسم به تو بود که نری نزدیک اتیش .خیلی خوش گذشت زمانی که تموم شد تو گریه می کردی می گفتی بازم بریم. عزیزم از خدا می خواهم سال جدید سال پراز سلامتی شادی موفقیت برای تو و بابای و خانواده ام باشه پیشاپیش این عید باستانی به تو نفس زندگیم تبریک میگم   گل زندگیم آرتینم عیدت مبارک   ...
28 اسفند 1392
1