روزمادر
سلام دیشب من مامانی بابایی رفتیم بیرون تا به مناسبت روز مادر یک جشن کوچلو برای مامانی بگیریم اول رفتیم فدوشگاه حامی تا وارد قسمت لباسها شدیم من تا جشمم به شلوار لی بچگانه افتاد رفتم یکیشون برداشتم با اینکه قرار برای خرید من نبود مامانی بابایی با دیدن کار من یک شلوار و یک پیراهن خوشگل خریدن . مامانی بابایی خیلی مهربونند هیچ وقت به من نه نمیگن بماند که خرید من ماجرا داشت من لباسها از تنم درنمی اوردم تا بابایی حسابش کن در اخر فروشنده مجبور شد اتیکت لباسها با زحمت در بیاره . بعد از خرید رفتیم رستوران شام خوردیم موقع برگشت من خوابم برد. مامانی عکس لباس گرفت گفت اینم خاطره از روز مادر93 قرار بابایی برای مامانی یک گوشی موب...
نویسنده :
مامان آرتین
13:53